سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کتابخانه امام علی اصفهان-مدرسه علمیه صدر خواجو

ناگفتههایی از زندگی «عماد مغنیه» از زبان یکی از همرزمانش1

انیس نقاش از مبارزان قدیمی لبنانی که سال‌ها همراه یاسر عرفات جنگیده است، از خاطرات آشنایی خود با شهید "عماد مغنیه" سخن گفته و ناگفته‌های ترور او را بیان کرده است. 
انیس نقاش همرزم قدیمی شهید عماد مغنیه در گفتگو با پایگاه اطلاع‌رسانی ساجد ناگفته‌هایی از زندگی و ترور وی را بیان کرده است.

 * جناب آقای نقاش، لطفا برای ما بگویید که شما از کی "حاج رضوان" یا همان "عماد مغنیه" را می‌شناختید؟

- انیس نقاش: حدودا سال 1355، که من عضو "سازمان الفتح" به رهبری "یاسر عرفات" بودم و مسئولیت آموزش نیروهایی را در اردوگاهی در جنوب لبنان برعهده داشتم، او آمد پیش من؛ سنش تقریباً پانزده سال و نیم این طورها بود. آن زمان اکثر گروه های مبارز، چپی ها و کمونیست ها بودند، و بچه های مومن (مسلمان) در بیروت خیلی کم بودند.
عماد آمد و گفت: "ما یک گروه از بچه های مومن هستیم، به من آموزش نظامی بدهید، من می خواهم با صهیونیست ها بجنگم."
من قبول کردم ولی او گفت: "آیا برای دیدن آموزش نظامی حتماً باید عضو الفتح باشم؟"
که من گفتم: "لازم نیست شما رسما عضو الفتح بشوید."

 * شما آن زمان به نیروها آموزش می دادید؟

- انیس نقاش: بله. من یک اردوگاه آموزشی داشتم که گروه های زیادی مثل مارکسیست ها، مائوئیست ها، ناسیونالیست ها و گروهی هم از بچه های مسلمان "اخوان المسلمین" در آن جا آموزش می دیدند. تقریباً پانزده روز آموزش اسلحه و تاکتیک و جنگ غیر متقارن و ای جور آموزش ها صورت گرفت.
بعدها روابط ما ادامه پیدا کرد و به مرور خیلی نزدیک تر شد. او فکر می کرد که برای ورود به الفتح باید کاری انجام دهد، لکن دید که آسان تر می شود با من کنار بیاید و من به ایشان اختیار دادم که مثلاً گروه خودش را آموزش دهد.
آن زمان بحبوحه جنگ های داخلی لبنان بود، اما من در این جنگ ها دخالتی نداشتم. آن موقع جنوب لبنان از آرامش برخوردار بود. آن هم به خاطر جنگ های داخلی که لبنانی ها را مشغول خود می ساخت. من برای خودم برنامه ریزی کردم که مبارزه و جنگ خودم را معطوف جنوب کنم. آن جا تشکیلاتی از بچه ها را درست کردم و به محض این که جنگ داخلی لبنان آرام شد، تشکیلات ما رفت در جنوب و علیه اسرائیل وارد عمل شد. حاج عماد هم جزوی از این تشکیلات بود که در جنوب متمرکز شدند. مرتب با من در تماس بود و فنون جنگی را می آموخت. کم کم تشکیلات و گروهی که با او بودند تجربه شان بیشتر شد.

 * گروهی برای خودش تشکیل داده بود؟

- انیس نقاش: او اول رفته بود پیش "علامه فضل الله" و دروس مذهبی می آموخت. اما مسائل نظامی و انقلابی را از طرف ما یاد گرفته بود.
بعداً من سال 1358 رفتم فرانسه و دیگر خبری از او نداشتم. البته وقتی که انقلاب اسلامی پیروز شد، او خیلی دلش می خواست به ایران بیاید و با امام خمینی بیشتر آشنا بشود. او از من درباره انقلاب اسلامی ایران می پرسید. عکس و پوسترهای امام را پخش می کرد و بعد از آن با سفارت ایران آشنا شد.
وقتی که من رفتم فرانسه و در عملیات اعدام انقلابی "شاهپور بختیار" - که نیروهای ضد انقلاب را برای انجام کودتا علیه انقلاب اسلامی گردآوری کرده بود - مجروح و اسیر شدم، آنها مثل خیلی از دوستان راه خود را ادامه دادند. حاج عماد از این بچه هایی بود که خیلی مراقبت از مشی مبارزاتی می کرد و کاری جدی را در پیش گرفته بود و دل شان به امام و انقلاب اسلامی چسبیده بود.