- انیس نقاش: اصلاً نیروهای سازمان امل هم پیش ما آموزش می دیدند. یعنی آن زمان اگر کسی می خواست عملیات نظامی انجام دهد، می آمد پیش الفتح . البته باید توجه داشته باشید که آن زمان جنبش امل به عنوان سازمانی مومن مطرح نبود. درست است که امل شیعه بود، اما مثل حزب الله نبود. شیعه بودند، اما خواندن یا نخواندن نماز برای شان مهم نبود. درحالی که عماد پیش از آن و زمانی که با آقای فضل الله رفت و آمد داشت، مومن بود. نماز می خواند و معتقداتی داشت و این گونه می دید که امل به دردش نمی خورد. امل بعداز پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود که اکثریتش مومن شدند.
آن ایام، اکثریت احزاب لبنانی یعنی حدود هفتاد درصدشان شیعه بودند، اما شیعه هایی کمونیست و ناسیونالیست. رهبران این احزاب مسیحی بودند، لکن تشکیلات آنان هفتاد درصدشان شیعه بودند. اما نه شیعه هایی مومن و معتقد. اما بعد از پیروزی انقلاب این عوض شد. اینها را شما باید بدانید که امام خمینی فقط در ایران نیست، فقط در لبنان نیست. الان شما در اروپا می بینید که بعد از قضیه سلمان رشدی و فتوای امام، انقلاب جدیدی در دنیا شده است. فتوای امام علیه سلمان رشدی، خودش شاید چیز کوچکی باشد، لکن از بس که درگیری تبلیغاتی شد بین غرب و بین اسلام، هر مسلمانی که در اروپاست، فکر می کند حتی اگر شده خودش تنها باید از اسلام دفاع کند.
* به عنوان یک دوست، چقدر به عماد علاقه مند بودید؟
- انیس نقاش: فقط این را بگویم: اگر کسی به من می گفت که همه جان و وجودم را برای یک ساعت از عمر او بدهم، این کار را برای کسی جز عماد نمی کردم.
* احساس شما از شهادت عماد چیست؟
- انیس نقاش: برای او خوشحال هستم که شهید شده. شهادتی ارزشمند برای ایشان بخصوص بعد از یک پیروزی. بعد از این پیروزی، کلی از مردم کشورهای عرب، او را قدر می نهند. می توانم بگویم حتی 99 درصد از بچه های حزب الله او را درحالی که رهبر نظامی حزب الله بود، نمی شناختند. الان این ملت ها که برای گرامی داشت او به خیابان ها آمدند، عشق حاج عماد بود؛ ولی اولین بار است که اسم او را می شنوند، یا عکسش را می دیدند. به خاطر چی؟ به خاطر این که بعد از شهادتش فهمیدند که او چقدر بزرگ بود. الان مرتب صدها نفر می آیند بر سر مزار او، گریه می کنند، قرآن می خوانند. از بچه بگیرید تا پیرمردها. یک فیلمی در اینترنت بود در شهر "قلطوان" در الجزایر که منطقه ای فقیر نشین داشت. شهرداری آن جا می خواهد جلسه اش را افتتاح کند، با خواندن فاتحه ای برای حاج عماد شروع می کند.
* این بحث عملیات تروریستی که غربی ها آن را به عماد نسبت می دهند، چیست؟
- انیس نقاش: برای این که آنها به ضررشان است که چهره ای اینچنین از او نشان بدهند.
اصلاً او چه کار تروریستی انجام داده است؟ مبارزه علیه نیروهای مارنیز در بیروت؟ مگر این زمین زمین من نیست؟ پس آنان خودشان شروع کرده اند. حتی عملیات هواپیماربائی کویت را هم هست. وقتی حکومت کویت میلیاردها دلار به حکومت صدام حسین می داد، برای چه این کار را می کرد؟ برای شعله ورتر کردن آتش جنگ میان مسلمان ها. آیا این کار خوبی است؟ این یک کار تروریستی نیست؟ که بعد از آن هم صدام خودش کویت را اشغال کرد.
یعنی این قدر احمق بودند که نمی فهمیدند به چه کسی پول می دهند؟ چه کسی را تقویت می کنند؟ این تلاش ها فایده ای ندارد و مردم دل شان با حاج عماد است. الان بچه ای که به دنیا می آید، نام او را رضوان یا عماد می گذارند.
* ماجرای ترور ایشان به چه صورت بود؟
- انیس نقاش: من شنیدم که این پنج ماه آخر، کارش تقریباً در خارج لبنان بوده و روی تشکیلاتی غیر لبنان کار می کرد. مثل عراق و فلسطین و سوریه. فلذا در جاهای دیگر مجدانه مشغول بود. امنیت سوریه احتیاطاتش مثل لبنان نبود. امنیت سوریه تا بخشی می تواند این کار را بکند، لکن تشکیلاتی مثل تشکیلات خودشان در لبنان باید می بود. لذا این یک نقطه ضعف بود. دیگر این که عواملی که در شبکه های مختلف کار می کنند و دیگر این که در سوریه امنیت مثل لبنان نبود. یعنی او وقتی به ایران هم می آمد، به او می گفتم مواظب خودت باش، این جا این قدر هم امن نیست، درست است کشور جمهوری اسلامی است، اما ممکن است چهار پنج تا منافق که برای آمریکا کار می کنند، درحالی که ایرانی هم هستند بیایند و شما را ترور کنند. البته ایران هم آن امنیت را نمی تواند پیاده کند. آن جا کشور خودشان است. یعنی در لبنان بهتر می توانند مسائل امنیتی را پیاده کنند.
* آیا شهید مغنیه در رفت و آمدهایش محافظ هم داشت؟
- انیس نقاش: به خاطر این که کسی عکسی از او نداشت و چهره او را نمی شناختند، او به راحتی می رفت و می آمد. با اسامی مختلف می آمد و اصلاً شما نمی دانستی که این چه کسی است.
* برای ما از علاقه های خاص او بگویید.
- انیس نقاش: فکر کنم جالب باشد که بگویم عماد خیلی فوتبال دوست داشت. مثلاً در خود منطقه ضاحیه جنوبی، در قالب تیم های محلی بازی می کردند. شاید یک یا دو نفر می دانستند این کی هست، ولی بقیه که مرتب با او بازی می کردند، او را نمی شناختند.
* لطفا یک خاطره جذاب و جالب از عماد که برای خودتان زیباست، برای ما بگویید.
- انیس نقاش: یک روز عماد به خانه ام در بیروت آمد که خیلی خوشحال هم بود. گفتم: چه خبر است که این قدر خوشحال هستی؟ گفت: در فوتبال برنده شده ام. یعنی کسی به عظمت او می گفت مثلاً من سه دور برنده شده ام. گفتم: تیم شان چه بود، قوی بودند؟ گفت: نه بابا تیم شان بی حال بود. انگار نان نخورده بودند و خرج شان نکرده بودند.
* طرفدار تیم خاصی هم بود؟
- انیس نقاش: خیر. همین جوری در تشکیلات خودشان بازی می کردند.
یک خاطره جالب دیگر هم برایتان بگویم. یک روز من در تهران، در خیابانی نزدیک خانه ام بودم که ناگهان یک نفر بی هوا از پشت سر دست هایش را دورم حلقه کرد و با این کار من را غافلگیر کرد. روشش این بود که هر جا دنبالش می گشتی، پیدایش نمی کردی ولی هر گاه او می خواست، به راحتی پیدایت می کرد.
* شهید مغنیه شوخ هم بود؟
- انیس نقاش: اتفاقا شوخ بود، لطیفه تعریف می کرد و روحیه شادی داشت. امکان نداشت در جلسه ای حاضر بشود و اول دو تا سه تا شوخی با این و آن نکند.
بهترین ملاقات و دیدارم با او، قبل از جنگ بود. در جلسه ای که قبل از جنگ داشتیم؛ با توجه به مصاحبه هایی که من در تلویزیون داشتم، فکر آن را می کردم که حزب الله جنگی را با اسرائیل خواهد داشت.
* این دیدار قبل از گرفتن اسرای اسرائیلی توسط حزب الله بود یا بعد از آن؟
- انیس نقاش: قبل از آن بود. عماد از صحبت های من در تلویزیون خوشش آمده و از این مسئله راضی بود. با هم در مورد فلسطین، آینده، احتمالات جنگ و ... صحبت کردیم.
به من گفت: "بیا ببین من چی آماده کردم." و این لحظه برایم مهم ترین لحظه بود که این حاج عماد، که در اردوگاه من بود و نکات جنگ اسرائیل را یادداشت می کرد، الان برای من تانک مرکاوا را تشریح می کرد که این قدر ضخامت دارد، به آرپی چی هفت جواب نمی دهد و باید موشک "کورنت" به آن زد و دانه دانه برایم توضیح داد. این هواپیما نوع چیست و بعد رفت سر بحث تشکیلات که من چی آماده کرده ام و توضیح می داد؛ تا جایی که من گفتم الله اکبر! دیگر بس است. یعنی فهمیدم که این یک جنگ معمولی نیست. در این شش سال از آزادی جنوب لبنان در سال 1379تا سال 1385، یک تحولات بزرگی شده بود. من مطمئنم که بین سال 1385 تا الان هم تحولاتی را که عماد در لبنان اجرا کرده، یک چیز تعجب آوری است.
* آیا با عماد رفت و آمد خانوادگی هم داشتید؟
- انیس نقاش: بله، با خانواده ام آشنا بودند. خودش و زن و بچه هایش.
* همسر او لبنانی است؟
- انیس نقاش: بله. او سه تا بچه دارد. دخترش ازدواج کرده و الان نوه هم دارد. دو تا پسر دارد که یکی شان به تازگی ازدواج کرده است؛ حدود چهار ماه پیش.
* آیا خانم ایشان خانم "سعدی بدرالدین"، خواهر آقای "مصطفی بدرالدین" از مبارزان قدیمی حزب الله است؟
- انیس نقاش: بله!! درست است!!
* شهید "فواد" برادر دیگر عماد، چگونه بود؟
- انیس نقاش: فواد جزو مبارزین قدیمی هم بود، اما مثل ایشان نبود. می شود گفت دو کاره بود. هم برای حزب الله مبارزه می کرد و هم کار تجارت داشت.
* فواد چگونه به شهادت رسید؟